یک نواختی ، تاوان چیست ؟
خط فراموشی تا کجاست ؟
حریم نبودن ، یاد های ... بر باد ، شده
تکرار بی وفایی ، روزگار تنهایی
آه ، سهم ما ، از محبت کجاست ؟
سئوال سختی نیست .....زندگی سخت است
نگاه سنگین تحقیر شدن ، گرسنگی ، همیشه سخت است
گفتن از دیده نشدن ، سخت است
معادلات بودن بی رحم ست
همچون جزر گرفتن لحظه ها ، از همه خواسته هایم
ما کودکان همین سرزمین هستیم........
غزل غزل دلتنگی ، در فراسوی آرزوها
هیچکس نیست اشکهایمان را ببیند
و تنهائیمان را درک کند
دستان فراموشی ، بی تفاوتی ، ما را با خود میبرد
تا ناکجا آباده ، لحظه های پست
کتابهای درسی یم ، بوی آموختن نمی دهد
چرا که ، حاشیه خیابان مدرسه ی من است
...... در پیاده رویه بی کسی ، غریبانه از نگاه مان ....می گذرید
گذشت زمان را ، می توان فهمید
می توان ، در گذر عمر ، به شهر آرزوها رفت
تا کوچه باغ ، محبت را
در پس دیوار های عاطفه ، به تماشا نشست
دل تنگ بودنم ......
شاخه گلی از من بخرید
در خودم ، به تنهایی خودم فکر میکنم
تا کفش های شما ، براق تر شود
نیت کنید ......به انسانیت .....
وجودم همه ، فال فال شد ، تا دیده نشوم
خوشبختی را ، فقط و فقط ، برای خودتان نخواهید
چرا که ، ما نیز هستیم
ما زنده ایم .... تا بودن ... تا هستی عشق
تقدیم به کودکان کار ، فرزندان زمین ، جوانه های بهار محبت و تلاش برای بودن
بهمن ماه سال 1395 کمترین بنده ی خدا حمید خداویسی
برچسب : نویسنده : loveway بازدید : 180