مولود تنهایی

ساخت وبلاگ
مولود تنهایی

هنوز اشک هایم ، طعم تنهایی می دهد

به باور تنهایی خودم ، ایمانی نیست

هرگز ، خود م  را تنها حس نکردم ، تا تو  بودی

ناگهان تو را ...گم کردم ، دل خوشی هایم ، تنها شد

امید را ، در غروب آرزوهایم ، دفن کردم

دستان اعتقادم .... سرد سرد شد

قدم های نگاه م ، تیره گشت

شب های تاریک بر روزگارم ، آوار شد

چشم هایم ، در خون نشست

و دگر ، جایی  را ندیدم

در وجودم ، کودکی بیدار بود

زنده و هوشیار بود

تا ، آمدن و  بودنش  ، فاصله ای نیست

منتظره بودم ، منتظره بودنست

تا غبار تنهایم را ، از تن لحظه های به شویم 

هوا سرد بود

دستانم در دست درد بود

هوا سرد بود

تنم طعمه درد بود

..... هوا سرد بود ....سرد

در گوشه اتاقک نیمه ویرانم

تا حضور مرگ ، لحظه ها ،  تنگ بود

هوا ، هوای جدایی بود

صدا ، صدای زوزی باد ، در شکاف  نومیدی

درد ، همه وجودم را درنوردیده بود

نای نالیدن را از وجودم ، گرفته بود

در عمق وجودم  کودکی زنده بود

 مرا صدا میزد .......

 تو گویی .... مرا دعوت به بودن می کرد

تا که ،  باشد

تا که ، بیاید

و تنهایی مرا با وجودش ، محو تماشا کند

خدایا اعجازی شد.... اعجاز

به تنهایی من ..... مادر شدم

و کودکم، درآغوش فقر ، زاده شد

و حالا ، من مانده ام ... تنها

گرگ سرما ، سرانگشتان وجودم را ، میدرد

و کودک من تا بودن عشق

 بهار زندگی را تجربه می کند

و با طلوع خورشید 

شبنم صبحگاهی

 تن کودکم را نوازش می کند

شعاع آفتاب ،  حیات و مهربانی

تا افق گرم بودم  ، امتداد می یابد

تا شاخه گل انسانیت ، پژمرده نشود

تقدیم به همه مادران با عشق
تقدیم و به یاد مادری که در اتاقکی ویران ، در حاشیه شهر بر گونه  نوزادش بوسه میزند، تا زندگی را هدیه دهد ، و در سوزو سرمای زمستانی با مرگ می جنگد تا کودکش به زندگی لبخند بزند - بهمن سال 95 خداویسی

+ نوشته شده در  سه شنبه نوزدهم بهمن ۱۳۹۵ساعت 10:17  توسط خداویسی  | 
پاییز و عشق و ترانه...
ما را در سایت پاییز و عشق و ترانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : loveway بازدید : 180 تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1396 ساعت: 20:25